من وعشقم باهم پیمان زندگی بستیممن وعشقم باهم پیمان زندگی بستیم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یکی یک دونه ی من

بدون عنوان

گاهی نمی دانم ازاین همه دلتگی چه کنم... دلتنگ که باشی. هرکاربکنی...هرجابروی..     بازهم نمی توانی دلتنگی ات رامداواکنی..   دلتنگی رادلتنگ کرده.....مداوامی کند..
31 فروردين 1392

لحظه های ناب انتظار

چی بنویسم ؟ ازچی بگم؟ بازم حتماازنیومدنت؟ ازانتظارم؟ازانتظارش؟ ازکم اوردن هام...ازدلداری های بی اندازه ی شوهری....توبگو...... اصلاتو بگو ازچی بنویسم؟کلافه شدم....سردرگمم...دارم به انتهامیرسم... پارسال شب شهادت حضرت زهرا وقتی خونه مامان ایناداشتم اش نذری رو هم میزدم ازخانم خواستم تاسال بعدشب شهادت یانی نی پیشم باشه یاتودلم باشه... 1سال گذشت........... امانه نی نی تودلم بود....نه پیشم...نه امیدی به بودنش..... چقدرامسال وقتی داشتم آش وبهم میزدم خجالت زده بودم........................ خجالت زده ی دلم...............دلم قرص بود تاسال بعدی یه کوشولوبینمون هست. چقدرشرمنده ی اعتماد دلم شدم....دلم به حاله دلم سوخت.....
26 فروردين 1392
1